شهید عراقی؛پيشتاز خيزش قهر آميز


 

نويسنده:حجت الاسلام سيد حميد روحاني




 
قيام خونين 15 خرداد 42 «نقطه عطفي» در جنبش ضد ديکتاتوري و ضد استعماري ملت ايران بود. در اين روز خونبار، رژيم شاه در برابر يک سلسله انتقادها، پند و اندرزهاي امام و ديگر عالمان وارسته، به خشن ترين و وحشيانه ترين سرکوبگري ها دست زد. در نيمه شب 15 خرداد، امام را همراه با شماري از عالمان، روحانيان و سخنوران بازداشت کرد و به زندان گسيل داشت و در بامداد ان روز، امت مظلوم و خداجوي ايران را که خواستار رهايي رهبر خويش بودند، به خاک و خون کشيد و از کشته ها پشته ساخت.
کشتار 15 خرداد 42 و انباشتن زندان ها و تبعيدگاه ها از انسان هاي به پا خاسته و به دنبال آن برپايي دادگاه هاي نظامي فرماشي واعدام چند تن از آزادگاني که براي پشتيباني از امام زنداني خود، به پا خاسته بودند، به ملت قهرمان پرور ايران به طور عيني نشان داد که مبارزه پارلمانتاريستي و مسالمت آميز به بن بست رسيده است و با رژيم تا دندان مسلح شاه تنها با زبان زور مي توان سخن گفت؛ از اين رو در پي قيام خونين 15 خرداد 42 انديشه خيزش قهرآميز و مسلحانه در دل ها جوانه زد و راه «سربداران» قهرمانان «تنگستان» ميرزا کوچک خان، نواب صفوي و در حقيقت مکتب عاشوراييان، رهروان نويني يافت و اين از نخستين دستاوردهاي قيام 15 خرداد و نهضت امام بود.
ديري نپاييد که مردان عابد و عارفي چون صادق اماني همراه با مهدي عراقي به صحنه پيکار قهرآميز گام گذاشتند و جوانان مسلمان و پاکباخته اي چون محمد بخارايي، مرتضي نيک نژاد و رضا هرندي را به ايثارگري و حماسه آفريني وا داشتند و در دل شب يلدا و سياه دوران ستم شاهي، نور پاشيدند و فريادي در سکوت سر دادند و روزنه اي به سوي نور و سپيده گشودند.
هنوز خون شهداي 15 خرداد 42 از چنگال کاخ نشينان و خودکامگان مي چکيد و رژيم شاه از باده پيروزي و چيرگي بر امام و امت سرمست بود که بيکاره صداي گلوله در ميدان بهارستان طنين افکند و به زندگي حسن علي منصور پايان داد. اعدام انقلابي منصور در روز اول بهمن 1343، نخستين خيزش قهرآميز پس از حرکت مسلحانه فدائيان اسلام بود که تنها يک سال و هفت ماه و اندي پس از گذشت کشتار 15 خرداد روي داد و لرزه به اندام رژيم شاه افکند. اعدام انقلابي منصور به دست گروه شهيد مهدي عراقي انجام گرفت که شاخه نظامي هیأت موتلفه اسلامي به شمار مي رفت.
بي ترديد گروه عراقي با دست زدن به خيزش قهرآميز بر آن بودند راه پيشرفت و گسترش فرهنگ و سياست غرب، به ويژه آمريکا را در ايران ببندد و با شکار مهره هاي دست نشانده و سرسپرده استکبار جهاني، زمينه برپايي حکومت اسلامي را فراهم سازند و انديشه امام را به بار نشانند.
گروه عراقي با از ميان بردن برخي از مهره هاي رژيم شاه، نمي خواستند و نمي توانستند به هدف هاي بالا دست يابند و به خوبي مي دانستند که جاي مهره هاي از ميان رفته را مهره هاي دژخيم تري مي گيرند و دار و دسته خود فروخته تري جاي آنان را پر مي کند، از اين رو اعدام انقلابي منصور و طرح از ميان بردن ديگر چهره هاي رژيم شاه از سوي اين گروه، جنبه تاکتيکي داشت نه استراتژيک. گروه عراقي با دست زدن به اعدام انقلابي منصور، اين انگيزه ها را دنبال مي کردند:
1- ضربه پذيري و ناتواني رژيم شاه را در برابر نيروهاي مبارز و مردمي آشکار کنند.
2- فريادي در سکوت سردهند و خفقان و ديکتاتوري حاکم را در هم بشکنند.
3- رژيم شاه را از تاخت و تاز بي حد و مرز به اسلام و علما بازدارند و از «اسلام زدايي» برحذر دارند.
4- به جوانان مسلمان به طور عيني نشان دهند که براي پديد آمدن حرکت هاي قهرآميز، گرايش به «مارکسيسم» و يا پذيرش آن به عنوان «علم مبارزه» ضرورت ندارد.
5- در دل عناصر سرخورده و افسرده اي که بر اين باور بودند که راه هرگونه مبارزه با رژيم شاه به بن بست رسيده است، اميد پديد آورند و آنان را از هرگونه کرنش، سازش، تسليم و بي تفاوتي باز دارند. (1)
6- ناقوس شکست دکترين «جان کندي» (رئيس جمهور سابق آمريکا) در ايران را به صدا در آوردند.
7- به خوش خيالي و غرور رژيم شاه درباره ايران که آن را «جزيره ثبات» براي جهان خواران مي پنداشت، پايان دهند.
8- قلب هاي جراحت بار امت قهرمان پرور ايران را که در سوگ شهداي خود و تبعيد امام، ماتم زده بودند، آرامش ببخشند.
در اعلاميه دستنويسي که دستنوشته محمد بخارايي، رضا هرندي و مرتضي نيک نژاد پاي آن گذاشته شده است مي خوانيم:
ايران- تهران
محرک و هدف ما در شروع مبارزات اين است:
1- بايد با تمام قوا هر استعمارگري را به خارج از مرز ايران بيرون راند.
2- بايد حکومت فردي شاه- عامل منفور استعمارگران محو گردد.
3- اين هیأت کثيف حاکمه است که ننگ استعمار را به ملت مسلمان ايران تحميل نموده است، نه آنکه ملت خود پذيرفته باشد.
4- پديدآمدن حکومتي مستقل و ملي بر پايه هاي عدالت اجتماعي در اسلام.
5- براي ايجاد يک حکومت ملي و اسلامي تا مرز خون به پيش.
6- اين دستگاه ضد ملي و ضد اسلامي را به رسميت نمي شناسيم و به آنان هيچ گونه محاکمه اي پس نخواهيم داد و نشر هر خبري به عنوان محاکمه ما کذب محض است و اين حقايقي است که بر ملت ايران و جهانيان عرضه داشتيم.
رضا هرندي، مرتضي نيک نژاد، محمد بخارايي
در پي خيزش قهرآميز اين گروه و اعدام انقلابي حسن علي منصور، انديشه مبارزه مسلحانه در ميان مردم مسلمان ايران بيشتر جاي باز کرد. محمد بخارايي به عنوان قهرمانان فداکار، مورد احترام نسل جوان مسلمان قرار گرفت. جوانان ايراني در حوزه، دانشگاه، کارخانه، بازار و در هر کوي و برزن، از او سخن مي گفتند و شهامت، جسارت و از خود گذشتگي او را مي ستوند.
سخنان انقلابي و کوبنده عراقي و ديگر ياران او در بازجويي و در دادگاه نظامي، دهن به دهن مي گشت و موج مي آفريد و ملت ايران را بيشتر شيفته و فريقته او مي کرد و معنويت و عبادت در کنار شهامت و از خودگذشتگي او درس آموز جوانان شد. مردم مي شنيدند که بخارايي در زندان «دائم الوضو» ست، به سحر خيزي و شب زنده داري اهميت مي دهد و به امام عشق مي ورزد و براي شهادت و پيوستن به کاروان شهداي اسلام، لحظه شماري مي کند. اين گزارش ها در توده ها دگرگوني پديد مي آورد و بيم مرگ را از دل ها مي برد.
آنگاه که اين خبر به بيرون دادگاه رسيد که عراقي و ياران او به محض شنيدن حکم اعدام خود از سوي دادگاه فرماشي شاه، پيشاني به خاک ساييدند و سجده شکر به جا آوردند و آنان که به اعدام محکوم نشده بودند سخت ناراحت و اندوهگين بودند و چشماني اشکبار داشتند، موجي از غرور، بالندگي، شيفتگي و شگفتي همراه با ستايش نسبت به آنان، در ميان بسياري از مردم ايران پديد آمد و به توده ها درس زندگي، اسلام خواهي و مبارزه داد، از اين رو بسياري از جوانان مسلمان و دلسوز بر آن شدند که راه بخارايي را دنبال کنند و با دست بردن به اسلحه، لرزه بر پايه هاي کاخ پادشاهي افکنند و زمينه اوج و گستردگي مبارزه مسلحانه و واژگوني رژيم شاهي را در ايران فراهم کنند.
1- ملي گراها و سردمداران جبهه ملي با دستاويز کشتار خونين 15 خرداد 42 اينگونه وانمود کردند که چون ابرقدرت هاي غرب و شرق پيرامون ايران با يکديگر به «توافق» رسيده اند، بنابراين هرگونه حرکتي در زير چرخ «انقلاب سفيد» شاه خرد مي شود، از اين رو بيکاره از صحنه کناره رفتند و از هرگونه فعاليت سياسي خودداري کردند. مي توان گفت اين روش ملي گراها تاکتيکي براي ضربه زدن به نهضت نوپاي اسلامي و گامي در همياري با رژيم شاه در برابر عالمان و روحانيان مبارزه به شمار مي رفت و چه بسا قشري از جوانان وابسته به ملي گراها و روشنفکر مآب ها را به نوميدي و تسليم در برابر زورمداران و جهانخواران مي کشانيد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 36